می گویم
بیا سیزدهمان را در کافه بدر کنیم
می خندی و می دانم که با اکراه قبول می کنی
چند کافه را می گردیم ؛
نمی پسندم
یک بار بهانه صندلی
یک بار نور زیاد
می پرسی
چرا هیچ کافی منی ، قهوه را داغ نمی آورد؟
می خندم و تنها به ساعتم نگاه می کنم ...
بیا سیزدهمان را در کافه بدر کنیم
می خندی و می دانم که با اکراه قبول می کنی
چند کافه را می گردیم ؛
نمی پسندم
یک بار بهانه صندلی
یک بار نور زیاد
می پرسی
چرا هیچ کافی منی ، قهوه را داغ نمی آورد؟
می خندم و تنها به ساعتم نگاه می کنم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر