چهارشنبه، فروردین ۲۳

سیزده بدر

می گویم 
بیا سیزدهمان را در کافه بدر کنیم 
می خندی و می دانم که با اکراه قبول می کنی 
چند کافه را می گردیم ؛ 
نمی پسندم 
یک بار بهانه صندلی 
یک بار نور زیاد 
می پرسی
چرا هیچ کافی منی ، قهوه را داغ نمی آورد؟
می خندم و تنها به ساعتم نگاه می کنم ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...