چهارشنبه، فروردین ۲۳

تنها منم

تو باد را در آغوش می گیری 
و من 
ندانسته 
خاطرت را به باد می سپرم 
تنها منم

۱ نظر:

ناشناس گفت...

بادها
از سرزمین سرد فراموشی ها می آیند
بادها
قاصدان یادهای قرین قرن های مردم آنسوتر است
در اغوش نگیر
رو به باد به ایست
دست ها را پرواز بده
موها را برقصان
رفته ها رفتنی هستند

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...