سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶

تلفیق نامجو و زن درون

بزن بزن دف دل را 
خراب و خانه گل را 
که من اسیر شبم شب

.........

در من زنی است
بی قرار 
که یادش رفت 
پشت سر مسافرش 
آب بریزد 

........

به آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد 
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی


هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...