سه‌شنبه، خرداد ۳۰

روایت 1

تنها به خانه برگشت 
خنده اش کنار در جا ماند 
شیشه شکسته بود 
بوی تنهایی و غربت می آمد 
به اتاق دیگر رفت 
آن شب را 
زود خوابید ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...