دلم
هوای دستانی را دارد
که بپیچد لای گیسویم
چشم ببندم
و بو بکشم
عطر تمیزی ِ اش را
او گیسو ببافد
و
من خیال
هوای دستانی را دارد
که بپیچد لای گیسویم
چشم ببندم
و بو بکشم
عطر تمیزی ِ اش را
او گیسو ببافد
و
من خیال
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر