اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تو خود درمانی ای درد
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
-
نیستی رفیق باید غم گلویمان را بگیرد و ضجه بزنیم تا چشممان به قدومت بیفتد هان؟ رفیق جان باز هم ساکتی؟ نکند ....
-
دلم از آن گوی ها می خواست که انگار زمان را در یک روز برفی مدفون کرده است ، خانه ای پر از برف و درختهای کاج اطرافش که از کودکی دیدنش غم و ل...
-
هرچقدر دلت سوخته باشد هزار سال هم بگذرد و همه يادشان برود زخمت خوب مي شود ولي جايش نه... مثل رد سوختگي ، مثل يك داغ ، تيره تر است ، تازه ...
۵ نظر:
چشم هایت
خط به خط
رج به رج
می بافند؛پوستین ابریشمی اش را
دیگری بی ربط
س:کجاست؟
جایی حوالی هیچستان
حوالی هیچستان جایی هست
همیشه جایی باید باشد
دیگری بی ربط
حوالی هیچستان جایی است که منم
همیشه جایی باید باشد
جایی برای آرام دل
دیگری بی ربط
ارسال یک نظر