پنجشنبه، تیر ۱

بستنی ها

بعضی روزها باید روزت را با بستنی شروع کنی و جز این امیدی به خوبی باقی روز نیست 
امروز از آن روزها بود. اما با دیدن دختر فروشنده که روی صندلی راحت خوابش برده بود کل برنامه تغییر کرد .
شاید او هم شب خوب نخوابیده باشد .
 یا باید به بستنی های دیگر دل بست مثل همین دل که گفتم ....  یا خالی (بستن اینجا حذف به قرینه شده) که تجربه ثابت کرده روز را بهتر که نمی کنند هیچ ، نتیجه هم چیزی شبیه دیشب می شود. 
خب برای شروع صبحی با چشمهای پف کرده و قیافه پفکی و ادامه دادنش تا دیروقت  انتخابی جز چای نیست ... و شاید هم میوه 
... با امکانات موجود نتیجه چندان تغییری نمی کند اما ما کماکان امیدواریم ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...