جمعه، تیر ۲

خوشحال

چند روز پیش که برای تماشای مسابقه رفتیم بعد از تموم شدن بازی و پیروز شدن تیم تشویق شونده جوگیر شدیم و گفتن بریم بالای سکوها ، مام گفتیم چشم
بعد بغلی افتاد و برای نجات خودش ما رو هم کشید پایین و مام یه پامون رفت بین صندلیا و یه پامون بالا موند و اگه پشت سری نگرفته بودمون نااااااابود شده بودیم ... به قول آقا وحید خولاصه که اولش یه کم پامون درد گرفت ولی هیجان زیاد بود نفمیدیم و شب هم اینقد خسته بودیم زود خوابمون برد 
صب که بیدار شدیم دیدیم ای دل غافل پایین مچ پامون زخم شده کمی هم می سوخت بعد شب که برگشتیم خونه دیدیم ااا دردم می کنه که بعد دوباره صب که بیدار شدیم دیدیم اااا کبود شده پامون بعد شب دیدیم اینقد درد می کنه که ضعف می کنیم دوباره صب بیدار شدیم و ایندفه دیدیم ااااا همون قسمت کفشمون اصلن کنده شده بوده ما نفمیده بودیم ... خولاصه اش اینکه حالا می ترسیم فردا بیدار شیم ببینیم اصن مرده بودیم و داغ بودیم و نفمیدیم ... بعله

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...