سه‌شنبه، خرداد ۳۰

بی نگاه

چشمانش
به تعجب گرد شده بود
زن 
در دستشویی 
بالا می آورد 
نه غذای نیم خورده اش را 
که زندگی را 
که سکوت را 
که تمام حرف های فرو خورده را ...

نزدیک تر آمد 
کنارش زد 
اشک را پاک کرد 
و 
صورتش را شست 

خب ... چه می گفتی؟

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...