نم ِ باران
شیشه را پایین کشید
نفس عمیق و لبخند
بازدم
نداشت
لبخند
خشکید
کارتن خواب
زیر سایه درخت
کیسه ای بر سر
مچاله شده بود ...
شیشه را پایین کشید
نفس عمیق و لبخند
بازدم
نداشت
لبخند
خشکید
کارتن خواب
زیر سایه درخت
کیسه ای بر سر
مچاله شده بود ...
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر