جمعه، تیر ۲۳

می گذرد

ترنم دلتنگی است یا هرچیز دیگر 
خیلی عجیب نیست 
دیدن ت و جدال خواستن و نخواستن ات 
عقل نداشته و احساسات سرکش و لجام گسیخته
اینجا قصه های شهرزاد و سرزمین عجایب نیست 
اینجا واقعیت است که حکم می راند 
و حقیقت ؟
کسی چه می داند
میدان رزم است این وجود
و تو دلیل تمامی جنگ هایی 
نقل امروز و دیروز هم نیست
قصه ی پر غصه ی تکرار و تکرار است
و رسیدن به نرسیدن ها
حالا هی بغض کن و اشک بریز
کسی چه می فهمد
دو روز بگذرد تو هم فراموش خواهی کرد
سنگ دلی کدام است
رسم زمانه است
و بی خبری
 از او که باید ببینی و نمی بینی اش
و شهوت خواستن آنچه که نباید 
شاید دوره ی گذران افسردگی 
و بعد ترها حسرت ِ دائمی 
مهم نیست 
این نیز می گذرد ...


آفرودیته

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...