تیر می شوم به کمان
گر تو همان
صیاد ِ نازک دلی که
به تماشای باغ می رفت
آفرودیته
گر تو همان
صیاد ِ نازک دلی که
به تماشای باغ می رفت
آفرودیته
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر