چهارشنبه، تیر ۲۸

زنانگی ها

جارو را روشن می کنم 
محو گلهای قالی 
یک به یک مرور می کنم چشمانت را 
هوووم 
غذا چه باشد 
من چه بپوشم؟
روی میز خاک نشیند 
چای باید تازه دم 
نه هندوانه بهتر است 
یک ساعت می گذرد و جارو خاموش می شود 
داغ کرد 
بی خیال می نشینم به فکر 
یادم باشد موهایم را ...
لب ها ...
جارو با فریاد روشن می شود
باز غذایم سوخت ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...