آن قدر به دنبالت دویده ام
که حال
بغض کنم و گوشه ای بنشینم
با نگاه
کسی را تو ببینم
و باز
روز از نو ...
که حال
بغض کنم و گوشه ای بنشینم
با نگاه
کسی را تو ببینم
و باز
روز از نو ...
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر