با مادر حرف می زدم که قطع شد، چند دقیقه بعد تماس گرفتم و جواب ندادند، پیغام می گذارم و...
بعد می شنوم که پیغام را گوش می داده و گریه می کرده است و در جواب تعجب پدر با همان بغض و اشک می گوید آخر پیغام گذاشته کجاااایی؟
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر