دوشنبه، آبان ۱۵

نور و تمنا

نور هیچ اصراری برای تابیدن ندارد
پرده را کنار می زنم و بفرمایی 
زیر چشمی از لابه لای ابرها 
نرم نگاهم می کند و انگار پلک است که می زند
من هم مقابل ِاصرارم به تو 
و نیامدن ات 
پلک می زنم 
و 
لبخند
نرم است و کم رنگ 
چون نورِ بی رمق پاییزی 
و این نوشته ها 
که هیچ اصراری برای شعر شدن ندارند ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...