دست خودم نبود
دست شعر تو هم که دستم را بسته بود
و دهانم را باز آ
بازآ که ورد زبانم بود
و تسلیم
که حرف به حرف پرچم سلامت بود
دست خودم نبود
شعر دیگر جلد بام سینه ام نبود
و خزان
برگ به برگ
حرف به حرف نگاهم را زرد که نه بی رنگ کرده بود
درد نبود
و شعر، بی واژه معطل مانده بود
دست خودم نبود
شعر خود صدا بود
درد نبود
و این ، پایان ِ شعر بود !
دست شعر تو هم که دستم را بسته بود
و دهانم را باز آ
بازآ که ورد زبانم بود
و تسلیم
که حرف به حرف پرچم سلامت بود
دست خودم نبود
شعر دیگر جلد بام سینه ام نبود
و خزان
برگ به برگ
حرف به حرف نگاهم را زرد که نه بی رنگ کرده بود
درد نبود
و شعر، بی واژه معطل مانده بود
دست خودم نبود
شعر خود صدا بود
درد نبود
و این ، پایان ِ شعر بود !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر