چهارشنبه، دی ۲۰

یک پرس غم با غصه ی اضافه

مثلن نگاه کن تو که این قدر هنرمند و نقاشی خودت  بلدی غم بکشی؟ 
نمی توانی دیگر!  اصلا غم که کشیدنی نیست و از تو بعید است که ندانی 
انسان های غار نشین اما می دانستند که غم کشیدنی نیست ، در نقاشی های غارها نقاشی غم می بینی؟
 اصلا نه اینکه غم نداشته باشند که مگر می شود انسان بدون غم باشد؟ نه ! اما می دانستند که غم کشیدنی نیست ، خوردنی است و می نشستند دور هم و یک دور غم می خوردند لابد

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...