سه‌شنبه، دی ۱۹

شبهای بیمارستان روشن است

دستنوشته ی مردی را که برف 
 پوشانده بود 
نوزاد گرسنه
چشم به پنجره سیراب می کرد
زن 
نای جانش رفته بود 

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...