سه‌شنبه، اسفند ۱

آندری دمنتییف

دوباره وداع خواهیم کرد 
تا صبح 
هرچند که کنارم هستی ، اما خوابها جدا می شوند 
من محتاطانه نفس کشیدنت را گوش می کنم
اما این جدایی مرا غمگین نمی کند

تو  
خواب های زود گذر خویش را می بینی
تنها، بدون من ...
می ترسم آنها را بهم بزنم 

و بدنبال تو
در پادشاهی رویا قدم می گذارم
تا دوباره 
نیمه شب جان هایمان یکدیگر را ملاقات کنند

و صبح 
تو 
در پاسخ به من لبخند خواهی زد 
وقتی که به زیبایی نگاهت خیره می شوم 
و همه چیز در ما ادامه می یابد 
و این معجزه ی جاویدان
با ما خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...