یکشنبه، مرداد ۲۲

اندر احوالات تفاوت فرهنگي

همون روزاي اول كه به اين خونه اومديم، ايليا نِاوموويچ وقتي ديد كه ميم جان با دست چپش مي نويسه ، لبخند زد و گفت چه جالب تو هم چپ دستي! گفتم ولي شما كه با دست راست مي نوشتين؟  گفت الان ديگه اين موضوع طبيعيه ولي شصت، هفتاد سال پيش وقتي معلم ها ديدن چپ دستم، لاي انگشتم مداد ميگذاشتن و فشار مي دادن و تا مداد رو دست چپم مي گرفتم محكم ميزدن رو دستم و منو مجبور مي كردن با دست راست بنويسم ، خيلي اذيت شده بود تا عادت كنه با دست راستش بنويسه، مي گفت اونا موفق شدن نوشتن منو تغيير بدن ولي بقيه كارها رو نه، مثلا سنگ رو با دست چپم پرت مي كنم و ... 
خلاصه شانس آوردي كه اينجا و در زمان قديم بدنيا نيومدي جانم :)  

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...