می گم دندونم درد می کنه ، مثل اسب آبی ریسه میره : تو که دندون نداری ، بقیه هم پشت سرش هی حرفای بی مزه می زنن و می خندن از خندشون خندم می گیره که انگار همه جای دنیا مردها فقط اینطوری بلدن شوخی کنن و سن و از دست دادن زیبایی یه خانم رو دست مایه طنزاشون و دلبری تو جمع کنن ولی برای من که امسال خودم کیک خریدم و سرکار آوردم و همشون رو به چای و کیک دعوت کردم و سنم رو قبل از پرسیدن اعلام کردم، پیر شدن بی معنیه ، ولی این که جای خالی دندونم درد می کنه رو که نمی تونم توضیح بدم برای همین من هم می خندم و می گم تازه می خوام دندون طلا بزارم جاش :) بعد می گم البته حیف که اون عقباس و معلوم نمیشه اونام بلندتر می خندن و چیزای بی مزه ی دیگه می گن و روز کاری بی نمکانه ما ادامه پیدا می کنه .
پنجشنبه، آبان ۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تو خود درمانی ای درد
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
-
نیستی رفیق باید غم گلویمان را بگیرد و ضجه بزنیم تا چشممان به قدومت بیفتد هان؟ رفیق جان باز هم ساکتی؟ نکند ....
-
دلم از آن گوی ها می خواست که انگار زمان را در یک روز برفی مدفون کرده است ، خانه ای پر از برف و درختهای کاج اطرافش که از کودکی دیدنش غم و ل...
-
هرچقدر دلت سوخته باشد هزار سال هم بگذرد و همه يادشان برود زخمت خوب مي شود ولي جايش نه... مثل رد سوختگي ، مثل يك داغ ، تيره تر است ، تازه ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر