بهار هم از پس ِ روزها رسید
و من
هنوز هم در کوچه های پاییز
پی ِ تو می گردم ...
و من
هنوز هم در کوچه های پاییز
پی ِ تو می گردم ...
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر