سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶

من بی تو

من اعتراضی به مرگ عشق نداشتم 
سکوتم 
به هیچ نشانه ای نبود 
شاید خودم را به مردن زدم 
اما هرچه بود 
تو نبودی 
و هرچه رفتم 
دیرتر رسیدم 
بی توجه به هیچ نتیجه ای 
من خود نتیجه بودم و نمی دانستم 
کسی که تمام پاشنه های زندگی 
به دستان او می چرخد 
نفس به نفس 
عطر به عطر 
مرا کشید 
نخواندمش و خواند 
ندیدم و دید
روی پاهایش خواباند 
منی که خود را به مردن زده بودم 
گوشم به زیبایی لای لای اش 
چشمم به صدای نگاه اش 
دیگر خواب نمی خواهم 
من خود عشق بودم 
.
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...