پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱

زیر گذر

از پله های زیر گذر که با عجله پایین می رفتم نگاهم هنوز به بالا بود و خیابون را می دیدم و هرچه پایین تر می رفتم قسمت کمتری از خیابون رو می دیدم و جاهایی که بیشتر دوست داشتم رو تماشا می کردم تا جایی که دیگه چیزی از خیابون نبود و ورودی تاریک    زیر گذر ... بعد خیلی راحت وارد زیر گذر شدم معمولا اون پایین رو بیشتر دوست دارم و همین طور که وارد می شدم ... به ذهنم رسید که پایین اومدنم از این پله ها مثل دل کندن از دنیا می مونه و گرفتن نگاه مثل گرفتن نگاهت از دنیاست که هرجه سیرتر باشی ازش راحتتر می گذری ... و اون پایین که از بالا به نظر ترسناک میاد اما یه دنیای دیگه است و یه زندگیه دیگه  و اصلا ترس نداره ....البته کاش موقع رفتن از این دنیا هم مثل پایین رفتن از پله ها با لبخند و رضایت همراه باشه و به راحتی از این دنیا بگذرم ... چه خوب بود اگر اون دنیا رو هم مثل همین زیر گذر دوست داشتم ....
خوش به حال اونها که اون ور رو هم به سادگی همین زیر گذرها می بینن 

۱۳۹۱/۰۱/۳۰

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...