سه‌شنبه، خرداد ۳۰

بند ِ دل ِ من

وقتی آسانسور رها شد تو طبقه ی نهم به دیوار گیر کرد
متصدی میگفت خدا رحم کرد اگر یه کم به عقب می رفت .... پشتش کاملن خالی بود و ...
صدای خنده ات می آید 
و 
بند ِ دل من 
که 
ر
ها
شد 
پشتش هم کاملن خالی بود ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...