جمعه، تیر ۲

قصه ی شب

پنجره را باز می کنم 
بوی تابستان 
دیدن گیلاس ها
باغ دماوند 
و همبازیهای کودکی 
دلم شب نشینی می خواهد 
با عطرهندوانه ی کنار حوض  
همصدا با جیرجیرکها
بلند بخوانیم 
عمو رضای قصه گو 
برای ما قصه بگو 
تو هم بخندی 
و بگویی 
قصه ی درخت پفک نمکی 

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...