در من زنی است سنتی که با خیال ِ گل گاو زبان ؛ قهوه می نوشد ...
و نام بردهدر آخرین بعد از ظهر بهاری سالبه نگاه نشسته بود
ارسال یک نظر
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
۱ نظر:
و نام برده
در آخرین بعد از ظهر بهاری سال
به نگاه نشسته بود
ارسال یک نظر