سال ها از جنگ گذشته بود
آفتاب ِ مسقتیم ظهر
مرد تنها
بی قید
رج می زد کوچه کوچه ی شهر را
زمزمه ی سرود قدیمی
و اشکی که پنهانی پاک می شد
شب تاریک ...
آفتاب ِ مسقتیم ظهر
مرد تنها
بی قید
رج می زد کوچه کوچه ی شهر را
زمزمه ی سرود قدیمی
و اشکی که پنهانی پاک می شد
شب تاریک ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر