سه‌شنبه، تیر ۲۰

بازمانده

سال ها از جنگ گذشته بود
آفتاب ِ مسقتیم ظهر
مرد تنها 
بی قید 
رج می زد کوچه کوچه ی شهر را
زمزمه ی سرود قدیمی
و اشکی که پنهانی پاک می شد
شب تاریک ...

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...