چهارشنبه، تیر ۱۴

باید صبر کنم

می خواهم بنویسم اما نمی دانم از چه ، این روزها اوضاع زیاد خوب نیست ، کم حوصله شده ام و هیچ نشانی از من صبور نمیابم ، به حلقه ی دوستانم می روم و بی ملاحظه افرادی را حذف می کنم  ، ارزش زمان و نگه داشتن خوبها انگار هیچ چیز نمی تواند تسکین باشد ... تصمیم می گیرم به دوست جان تلفن کنم بی آنکه کسی بفهمد برایم وقت دکتر بگیرد ... می ترسم نگران شود همان طور که خودم هستم ... پشیمان می شوم ... باید صبر کنم ... 

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...