جمعه، شهریور ۱۷

کنار تو

تا وقتی دورت شلوغ است و ظاهرن دوست و آشنا و فامیل خیلی زیادند قبل از اتفاق ناگوار،  خوشبختی ... اما ...
برای کسی مثل من که زمانه پرده های مختلفی را برایش به نمایش گذاشته و انواع زندگی را نشانش داده ، ترجیح دارد که تعداد دوستان و نه اطرافیانش به انگشتان دست هم نرسد اما دوستی که باید باشد ... باشد 
حالا می فهمم که برای شادی دوستی نیاز نیست چون همه شادی کردن را بلدند و همراه می شوند ... نمونه اش جشن سال نو ، اینجا در خیابان با غریبه ها ...  اما وقت مصیبت و ناراحتی ... 
شاید دیر اما بالاخره فهمیدم که یک دوست واقعی و همراه بهتر از هزار دوست نداشته ای است که حسرتش را می خوری ... دوستی که ندیده دلتنگش شوم ، دلتنگم شود، نگرانش شوم ، نگرانم شود ، محرم رازهایم شود، محرم رازهایش شوم ، نگفته بشنود ، نگفته بشنوم ، دوستی که تعارف و رودربایستی نداشته باشد و نداشته باشم ، اشتباه کنم و تلنگر بزند ، خطا کنم و رو برویم بایستد، دوستی که بی خود و بی جهت قربان صدقه ام نرود، الکی تعریف نکند و به وقت دلتنگی محبت خالصش را بتوان ذره ذره چشید ، دوستی که بگوید فلان لباس به تو نمی آید به جایش این را بپوش، دستور بدهد برایم این را درست کن، دوستی که دلت بخواهد هر کاری که از دستت بر می آید برایش انجام دهی، از موفقیتش خوشحال شوی و از غمش ناراحت تر از خودش ، دوستی باید باشد که با هم سکوت کنیم و از سکوت هم درد هایمان را بفهمیم و آرام شویم ... دوستی که نگاهش آرامشت باشد و هر چقدر هم که دور باشید هیچ کس را نزدیکتر از او به خودت نبینی ... یک دوست واقعی ... یک رفیق 
که وقتی این آهنگ را می شنوی یادش بیفتی و برایش بخوانی ... 
کنار تو دنیا سبزتر است 
کنار تو خورشید گرم تر است 
کنار تو می فهمم که خوشبختی چیست...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

پاسداشت نوشتن هستم



مرد

F. گفت...

:)

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...