و انتظار
همان طور که دانه ی امید می پاشد
ذره
ذره
شعله به جان مزرعه می اندازد
همان طور که دانه ی امید می پاشد
ذره
ذره
شعله به جان مزرعه می اندازد
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر