سه‌شنبه، مهر ۶

تو عجيب مي چسبي

تو مي چسبي 
مثل آفتاب كم رمق ظهر پاييز
مثل ديزي روز تعطيل
مثل چرت  بعد از ديزي
مثل نان خامه اي بعد از چرت نيمروزي 
مثل چاي بعد از خوردن شيريني
مثل حافظ بعد از چاي 
مثل نوشتن بعد از تفال 
مثل باز كردن پاكت نامه ات بعد از سالها 
مثل تصور چشم هات وقت نوشتن 
مثل صداي خنده ات وقت شوخي
مثل بوي عطر دست هات بعد از ديدن خطت 
مثل حس ضربان نامنظم قلبت 
مثل گونه هاي گر گرفته ات 
مثل حضورت 
مثل آغوشت 
كه نيست 
كه نه به من 
به خاك شايد 
به فرشته ها 
به خدا 






كه نيستي ....


هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...