چهارشنبه، مرداد ۱۸

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

اول از آخرش بگویم که هوووم :) قبول
وقتی می دانم ایرادم کجاست و درست دست می گذاری روی ضعفم لال می شوم خب 
همه شرایط هم که جور شود، تو بخوان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و هرچه که هست اما این بی قراری تمام نخواهد شد. یک خلاء ، یک جای خالی ، یک حفره هایی درونم هست که با هیچ چیز پر نمی شود. این را امروز به تو می گویم اگر خواستی درس بخوانی، کار کنی، دنبال هنر بروی، موسیقی بنوازی، دوست پیدا کنی، ازدواج کنی، بچه دار شوی اصلا هر چیز جدیدی که خواستی  به زندگیت بیاوری فقط به نفس آن کار فکر کن نه هیچ چیز دیگر. اگر چیزی درونت خالی است ، اگر بی قراریت پایانی ندارد این را بدان که هیچ کدام این ها آن گزینه ی مناسب نیست که در جای خالی جایش دهی که اگر اینگونه کردی خودت که هیچ دیگران را هم با نخی بدرنگ به بی قراری هایت وصله کرده ای. می دانم که می فهمی چه می گویم و منکر آرامش کنار خانواده و باقی این حرف ها نمی شوم ، حرفم چیز دیگری است ، آرامش عمیق تری است ، همان تنهایی است که هر چقدر هم تن ها باشند بازهم هست.
می دانم باید افسار دل را به کسی سپرد که کج نرود همان یکی که یکی نیست، می فهمم باید خودم به داد دلم برسم، با همان سرنگ امید در دست ولی کجاست رگ حیات؟  این دل ظرفیت این حجم از بی قراری را ندارد . ولی ...


سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر ... یا برسد جان به حلق یا برسد دل به کام

هنوز هم سر حرفم هستم
ویران شود این شهر که طالبی ندارد ...
اندر احوالات گذارت به صد سال بعد و تفسیر جمله طالبی دار ، خیلی خندیدم و خیلی نکات هست که همان شوریده باید متذکر شود. اول اینکه نوشته های ما جز شما خواننده ای ندارد پس همان دانشجوی تیز و بز با تز دکترای طلب :) کسی نیست جز همسایه ای که هم نوشته ها و هم تفسیر و حالات شاعر را بر بوده و نکته ای که اینجا حایز اهمیت است . امید به زندگی نگارنده متون است که حلقمان را بند آورد :) بعد همان شب روح شاعره به خواب همان دانشجوی مذکور می آید که اگر دستم به تزت برسد ... آقا جان شما اگر می دانستی که صد سال قبل هنوز علم این قدر پیشرفته نبود که بتواند تاثیر آب و هوا بر اکوسیستم را به سخره بگیرد و در بلاد ما طالبی بکارد وقتت را روی پراکنده گویی های یک ذهن دیوانه هدر نمی دادی ... شاید باورش برای شما سخت باشد ولی هرچه اینجا وفور هندوانه و یک مدل نامرغوب خربزه هست ولی طالبی هیچ ... دو خیابان آن طرف تر که سهل است در کل بلاد نیست و این فرنگی ها عمرشان بی طالبی بر فناست . مگر می شود طالبی نخورده اندر ره طلب رفت؟ من که بعید می دانم.



بعد نوشت : عنوان را همین الان تفال زدم :)
آیا ایمان نمی آورید؟
(نمی خواد دیگه خودم آوردم)
حالا خوبم
خیلی خوب

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...