پنجشنبه، آذر ۹

ایستگاه بعد

بالاخره بعد از سه هفته تلاش با هم حرف زدیم
با اتوبوس از دانشگاه به خانه برمی گشت 
خط ها مشکل داشت 
چند بار قطع شد دوباره گرفتم 
دلم گرفته بود ... 
می خندید 
هیچ وقت باور نمی کردم از کیلومترها فاصله اینطور انرژی های خوب برسند 
گفتم کاش می آمدی 
گفت تو باید برگردی 
چقدر به صدایش احتیاج داشتم 
گرم صحبت بودیم 
صدای خانمی آمد و صدایش لرزید 
پرسیدم چی شد؟ 
گفت خانم در حال پیاده شدن بلند گفت : "قطعم نمی کنه از وقتی سوار شده داره زر می زنه"
دلداریش دادم 
دلم گرفت 
گفت کاش می آمدم 
هیچ نگفتم 
دلش گرفته بود ....

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...