آب رنگ
تاریک شدند قاب های پنجره
نسیم ِ دره از نفس افتاد
شب روشن ؛
از بالای کاج
اولین پرتوی بلند خود را ماه
پرت می کند به زمین
فرشته نگاه مقدسش را پایین انداخت
مردم از سایه هایی که لحظه ای ظاهر شدند
شادمانند
و
چشمان ِ طلایی دخترک آرام که خود را به پنجره چسبانده
تاریک شدند قاب های پنجره
نسیم ِ دره از نفس افتاد
شب روشن ؛
از بالای کاج
اولین پرتوی بلند خود را ماه
پرت می کند به زمین
فرشته نگاه مقدسش را پایین انداخت
مردم از سایه هایی که لحظه ای ظاهر شدند
شادمانند
و
چشمان ِ طلایی دخترک آرام که خود را به پنجره چسبانده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر