یارم در آغوشم هراسان بود
و آنکه بی جان بود من ِ افسرده و نگران بود ...
وقتی با یک نشانه کوچک از سمت تو تمام علائم حیاتم را گم می کنم، کمکهای اولیه به چه کار خواهد آمد؟
دیگر بخند
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر