جمعه، شهریور ۱۷

زیبایی جذبه ی دست عاشق است

مرکز شهر پر از نیروهای گارد ویژه و لباس شخصی و پلیس است با لباس ها و فرم های مختلف ، معلوم نیست باز چه خبر است، موقع رفت و آمد از چند تا گیت رد می شوم همه چیز خیلی خشک و خشن است ، بازی تشخیص نیروهای لباس شخصی از مردم عادی را با خودم راه می اندازم و سعی می کنم حرکاتشان را بخوانم  و دست آخر راه رفتنم در آن خیابان را خیلی جنایی دیده و به خودم هم مشکوک می شوم. 
در همین حال و هوا چشمم به پیرمرد و پیرزن جلویی می افتد ، پیرزن موهای سپیدش را بالای سر جمع کرده ، دست در بازوی پیرمرد انداخته و سلانه سلانه راه می روند که می ایستد تا پریشانی موهای پیرمرد را مرتب کند. از دایره جنایی به فصل هفتم رمانی عشقی پرتاب می شوم ... پیرمردی از روبرو می آید و خنده بر لب می گوید زیبایی، زیبا و پیرمرد عاشق می گوید واقعا؟ باید امتحان کنم ... نگاهم را به صورتش بر می گردانم ، واقعا زیبا شد و زیبایی اش مرا هم به لبخند وا می دارد، چشمکی برایش می زنم که امتحانش هم موفقیت آمیز باشد . او هم می خندد ، پیرزن هم ... 
جلوتر گارد ملی کیسه ای به نرده های حفاظ بسته اند و تخمه می شکنند و پوستش را به درون کیسه می اندازند .
دنیا زیبا می شود :)

پي نوشت: آهنگ روسی «ولی من دوسش دارم»

بهم می‌گن قدش کوتاس
می‌گن لباس درست و حسابی نمی‌پوشه
می‌گن باور کن این مرد به تو نمیاد، اصن جفت تو نیست

ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
برای من بهتر از این آدم تو دنیا وجود نداره
دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
غیر از این دیگه جوابی ندارم

جرات نداره بهم بگه دوستم داره
فقط عین دخترای خجالتی صورتش سرخ می‌شه

مردم بهم می‌گن انتخابت درست نیست
حرف ما رو گوش کن، حرف ما رو گوش کن

راستشو بگم، خودمم نمی‌فهمم چرا انقدر دلمو برده
و چرا خورشید من، فقط از پنجره اون طلوع می‌کنه؟

ولی من دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
برای من بهتر از این آدم تو دنیا وجود نداره
دوسش دارم، دوسش دارم، دوسش دارم
غیر از این دیگه جوابی ندارم

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...