هنوزهایی در چشمانت
رد مردی را می گیرم
که با عشقی نابالغ
دوستت دارم را دریغ می کرد ...
رد مردی را می گیرم
که با عشقی نابالغ
دوستت دارم را دریغ می کرد ...
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر