جمعه، آذر ۱۷

لب خند

من
 از فهم ِ نامفهوم ِ واژه های پیچیده معذورم 
اینها که می بینی واژه نیست 
درد است که 
موزون بر جان می نشیند 
من 
هنوزهم جَلد ِ سادگی انحنای لبانت می شوم

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...