پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲

به سلامتی من

تکلیفم را با خودم روشن کردم ، مثل سابق زندگی کردن فقط غصه خوردن و پیر شدن است ، تصمیم گرفتم که حرفها و رفتار و عکس العمل های ناخوشایند دیگران برایم مهم نباشد، و هر بار فقط به خودمان فکر کنم و البته بیشترش خودم ، خودخواهی هم هست که باشد ، این طور برای دیگران هم بهتر است چون شادتر و سرزنده تر خواهم بود و روابطم با دیگران نیز با آرامش بیشتری همراه است ... 
امروز ساعت 8 صبح هدیه ی روز زن زلف ها را بر باد دادم و خوشحالم ....
حالا این کوتاه کردن همان انتقام آیینی ما زن‌هاست* است یا نه برای تنوع و سرخوشی است نمی دانم ....



*«در راه بازگشت به شهر موهایم را از ته ماشین کردم. دلم می‌خواست چیزی از وجودم را بِکَنم بریزم دور. یک‌جور انتقامِ آیینی. ما زن‌ها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می‌گیرد، شروع می‌کنیم به کوتاه کردن. ناخن‌ها، موها، حرف‌ها، رابطه‌ها.»

خاطرات خانه‌ی ییلاقی – ویرجینیا وولف

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...