قلم که بر کاغذ می گذارم
واژه ها
مثل ِ کودکان ِ مادر مرده
سرگردان و پریشان
به سر و روی خود می زنند
که نیستی ...
واژه ها
مثل ِ کودکان ِ مادر مرده
سرگردان و پریشان
به سر و روی خود می زنند
که نیستی ...
می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ، بشینی درست رو به روم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر