دوشنبه، مرداد ۲

چش گردالی مهربون

اسمش چشم گرد مهربون بود 
این بار تو خیابون همدیگرو دیدیم
باز هم با لبخند پهن همیشگی و چشمایی که وقت خنده گردتر می شد بهم سلام داد 
فکر نمی کردم بیرون از فروشگاه هم من رو بشناسه 
روز خیلی خوبی نداشتم اما تا لبخندش رو دیدم یه عالمه مهربونی از همون چشای گردش بیرون ریخت و هوا عوض شد 
دیگه حتی گرم هم نبود 
از اونجا به بعد لبخندش پرید رو لب من 
کاش می شد هرروز چش گردالی مهربون رو دید 
دنیا یه عالمه از این چش گردای مهربون کم داره که حال همه ما خوب باشه همیشه 

هیچ نظری موجود نیست:

تو خود درمانی ای درد

می دونی ! خیلی وقتا هست که دیگه از نوشتن هم کاری برنمیاد  اون وقته که باید از رویاها و قصه ها بیای بیرون ،  بشینی درست رو به روم  ...